به گزارش خبرگزاری«حوزه» حجتالاسلام والمسلمین محمدباقر تحریری در ادامه شرح فقرات دعای افتتاح در این فراز از دعا به تعبیرات خاص حمد خدای متعال می پردازد.
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ قَاصِمِ الْجَبَّارِينَ مُبِيرِ الظَّالِمِينَ [الظَّلَمَةِ] مُدْرِكِ الْهَارِبِينَ نَكَالِ الظَّالِمِينَ صَرِيخِ الْمُسْتَصْرِخِينَ مَوْضِعِ حَاجَاتِ الطَّالِبِينَ مُعْتَمَدِ الْمُؤْمِنِين
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ قَاصِمِ الْجَبَّارِينَ
در این قسمت از دعای شریف افتتاح، خدای متعال را با تعبیرات خاصی حمد میکنیم، به این جهت که کمالات خود را به گونههای خاصی در زندگانی انسان در جنبه فردی و یا اجتماعی ظهور میدهد.
عرض کردیم که ظهور کمالات خدای متعال در وجود انسان بواسطه اراده و اختیار و انتخاب انسان محقق میشود، این کمالاتی را که خدای متعال ظهور میدهد یا به جهت اقتضائات کمالات ذاتیه اولیه حق تعالی است، به این معنا که اگر انسان در مسیر اهداف اولیه و بالذات خدای متعال قرار بگیرد خدای متعال آن کمالات را آنطوری که مشیت اولیه اش اقتضا کرده است در وجود انسان ظهور میدهد ؛ اما اگر این انسان نخواست در جهت اهداف اولیه خدای متعال قرار بگیرد و مسیر دیگری را انتخاب کرد، باز هم به نتایجی خواهد رسید اما رسیدن او به این نتایج با دیدگاه توحیدی منطبق نیست و در آنها استقلالی ندارد. چون همه موجودات و از جمله انسان در فعالیتهای خود، زمینه ساز برای رسیدن به نتایج هستد و رساننده به نتایج خدای متعال است، چنین امری نسبت به قران کریم هم بیان شده است، نسبت به اولیائ الهی هم بیان شده است که به عرض خواهیم رساند.
نسبت به قرآن کریم میفرماید: ما قرآن را برای شفا و هدایت و رحمت فرستادیم، یعنی قرآن شفا دهنده است، اما برای مؤمنین و کسانی که بخواهند در مسیر گرویدن به حقایق قدم بردارند، چه از جهت مبدأ و چه از جهت اعتقاد به معاد و چه از جهت اعتقاد به راه وصول به هدف که نبوت باشد. اما قرآن برای کسانی که ظالم وستمگر باشند ایجاد خسارت میکند، « لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً » و خود این قرآن خسارت ایجاد میکند، و در برخی از آیات میفرماید: « وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى » این قرآن برای عده ای کوری میآورد، مشرکین میگویند :« وَ قالُوا قُلُوبُنا في أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ وَ في آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ » و گفتند : دلهاى ما از [ درك ] حقايقى كه ما را به آن مىخوانى در پوششهاى سختى است ، و در گوشهاى ما سنگينى است ، و ميان ما و تو پردهاى وجود دارد ، بنابراين تو كار خود را انجام بده و ما هم كار خود را انجام مىدهيم .
بعد در آیه 44 سوره فصلت میفرماید: « قُلْ هُوَ لِلَّذينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ في آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعيد» بگو : اين كتاب براى كسانى كه ايمان آوردهاند ، سراسر هدايت و درمان است ، و كسانى كه ايمان نمىآورند در گوششان سنگينى است ، و آن [ با همه آشكارىاش ] بر آنان پوشيده و نامفهوم است ؛ اينانند كه [ گويى ] از جايى دور ندايشان مىدهند .
قرآن بهترین و اصلی ترین هدایتهاست
قرآن کریم به خوبی مشخص میکند که کسانی که بخواهند به واقعیات، هدایت و راهنمایی بشوند، قرآن بهترین و اصلی ترین این هدایتهاست، اما اگر نخواهند هدایت بشوند، همین آیات برای آنها ضلالت و گمراهی و کوری میآورد، این مطلب به این جهت است که آنها خودشان انتخاب کرده اند و در این آیه فعل الهی را به خوبی مشخص میکند « فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ » پس هنگامى كه [ از حق ] منحرف شدند ، خدا هم دلهايشان را [ از پذيرفتن هدايت ] منحرف كرد ، و خدا مردم بدكار و نافرمان را هدايت نمىكند .
وقتی که ایشان زیغ و کجی را انتخاب کردند، خداوند ایشان را بر آن کجی تثبیت میکند، البته از هدایت اولیه دست بر نمی دارد، هدایت اولیه هست و اگر شخص به آن هدایت اولیه تنبه پیدا کند، از این نفاق و از این زیغ بیرون میآید.
در اوایل سوره آل عمران میفرماید: آن کسانی که در قلوبشان ذیغ است « فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ » ولى كسانى كه در قلوبشان انحراف [ از هدايت الهى ] است براى فتنهانگيزى و طلب تفسيرِ [ نادرست و به ترديد انداختن مردم و گمراه كردن آنان ] از آيات متشابهش پيروى مىكنند ، در صورتى كه تأويل درست و حقيقى آنها را جز خدا و ثابت قدمان در دانش نمىدانند «چيرهدستان در علم» مىگويند: ما به آن ايمان آورديم ، همه [آيات چه محكم ، چه متشابه ] از سوى پروردگار ماست . و [ اين حقيقت را ] جز صاحبان خرد متذكّر نمىشوند .
تا زمانی که انسان در این مرحله زیغ قرار دارد از هدایتها تأثیر نمی پذیرد اما اگر خواست از نفاق و زیغ بیرون بیاید در برخی آیات نسبت به مشرکین و منافقین این تعبیر هست که میتوانند برگردند و درآن حالت ایمانی قرار بگیرند.
غرض این است که این جملاتی را که ما عرض میکنیم که خدا را ستایش میکنیم به اینکه جبارین را در هم میشکند، از بین برنده ظالمین است، اینها به حسب ظاهر امور ناگواری برای این افراد است، هر کسی میخواهد به کمال وجودی خودش برسد و از مواهبی استفاده کند، خوب اینها به مشکل برخورد میکنند و مشکل را هم به خدا نسبت میدهیم، نسبت دادن این مشکلات به خدای متعال به این صورت است که جبار با این حرکتش دارد خودش را از بین میبرد، چرا که حرکتش بر مسیر وجودش و به مقتضای حرکت فطریش نیست، انسانها بر اساس فطرت الهی آفریده شده اند که فطرت الهی اقتضا میکند که هر موجودی و هر انسانی آنگونه که خدای متعال خواسته است بر خواسته خدای متعال حرکت کنند و حق هر شخص را به اندازه خودش بدهد. همانطور که فعل خدای متعال عدل است و انسان هم فطرت توحیدی دارد، یکی از جنبههای فطرت توحیدی انسان حرکت بر محور عدل است.
توضیحی کوتاه بر فطرت توحیدی انسان
اینکه گفته شده است انسان فطرت توحیدی دارد یک بیان مجملی است که باید باز بشود،کسانی که بر مسیر فطرت که دستورات قرآن کریم هم بر همین اساس است حرکت میکنند، به آن نتایج الهی میرسند که مطلوب اولیه خدای متعال است، فطرت در برابر حق خضوع دارد، حق مطلق که خدای متعال است و همینطور حق هر موجودی، هر موجودی برایش حقی هست و به اندازه وجودش نیازمندیهایی دارد که به آن نیازمندیها برسد و بقائش برای رسیدن به آن نیازمندیهاست، اگر من این گیاه را که مفید است از ریشه بیرون بیاورم، در اینجا من به این گیاه تجاوز کرده ام و این حرکت طبیعی که خدای متعال برای او قرار داده است این است که تا جایی که ریشه، اقتضای گیرندگی از آب و خاک و هوا را دارد، دریافت داشته باشد، حالا اگر رشد تنه به اندازه ای است که بیشتر از آن رشد نمی کند و شاخ و برگ هم به گونه ای اگر میوه داشته باشد این اقتضاء را داشته باشد، خوب اگر به اینجا نرسید دیگر باید کنده بشود چرا که دیگر سیر طبیعی آن تمام شده است، اما اگر در میانه این راه این ریشه کنده شد، این دیگر ظلم است، « بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ » بواسطه عدل است که آسمان و زمین قیام پیدا کرده اند، این معنایش همین است که خدای متعال هر موجودی را در مرتبه ای خاص آفریده است و عالم هم عالم قدر است،« إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر»؛ ما هر چيزى را به اندازه آفريديم؛ « الَّذي خَلَقَ فَسَوَّى * وَ الَّذي قَدَّرَ فَهَدى» ما باید به قدر هر موجودی، به اندازه ای که آن قدر را درک میکنیم عمل کنیم و اگر بر خلاف آن عمل کنیم بر خلاف مسیر خلقت الهی و فطرت الهی حرکت کرده ایم، چنین کسی در نابودی خودش حرکت کرده است، اگر انسان اینگونه بشود، خودش در مسیر نابودی خودش قرار گرفته است، « كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُورا » هر يك از دو گروه دنيا طلب و آخرت خواه را [ در اين دنيا ] از عطاى پروردگارت يارى دهيم ، وعطاى پروردگارت [ در اين دنيا از كسى ] ممنوع شدنى نيست .
از این جهت خدا را ستایش میکنیم، لذا خود خدای متعال بعد از اینکه میفرماید ما جباران را از بین میبریم خودش را ستایش کرده است: « فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين » در نتيجه ريشه كسانى كه [ به آيات ما و به مردم ] ستم ورزيدند قطع شد ؛ و همه ستايشها ويژه خدا مالك و مربى جهانيان است.
مُبِيرِ الظَّالِمِينَ
نظام توحید در همه شؤون عالم جاری است، هیچ موجودی از تحت ولایت الهی خارج نیست، اما به تعبیری هم ولایت مثبت داریم و هم ولایت منفی، مُبِيرِ الظَّالِمِينَ، یعنی خدا از بین برنده و نابود کننده ظالمین است، اینها برای هر یک از ما هشدار هستند که ممکن است خدای ناکرده هر کدام از ما جبار بشویم، جباریت هر کسی به حسب شعاع وجودی اوست، کسی میخواهد نسبت به تمام دنیا جبار بشود و یک نفر دیگر میخواهد نسبت به دو نفر که زیر دست او کار میکنند جباریت بکند، فرقی ندارد، باید به این مطلب دقت داشته باشیم که جباریت را تنها به فرعون و نمرود وهامان و اینها منطبق نکنیم، همانطور که ستایش الهی وسیع است جنبههای ستایش هم وسیع است، لذا باید در شکست هایی که در امو روزمره نسبت به انسانهای گوناگون پیدا میشود دقت شود که چه حقی را ناحق کرده اند، و جنبههای شکست هم مختلف است، یک وقت شخص شکست ظاهری میخورد یک وقت شکست باطنی میخورد میبیند حالی برای بندگی ندارد گاهی این بی حالیهای انسان و عدم رغبت انسان به کارهای خوب در اثر اجحافهایی است که گاهی نسبت به رفیقش یا همسرش یا دیگران انجام میدهد.
مُدْرِكِ الْهَارِبِينَ
خدای متعال « مُدْرِكِ الْهَارِبِينَ » است به این معنا که کسانی که فرار میکنند و میگریزند را میگیرد، این عبارت را به دو صورت میتوانیم معنا کنیم.
الف- معنای ظاهری و ابتدایی :
یکی معنای ابتدایی که به ذهن میآید و در راستای جملات قبلی است که کسی که میخواهد از حکومت حق فرار کند و گستاخی خاصی دارد که کسی نمی تواند ما را در منگنه قرار بدهد و ما هر کاری بخواهیم انجام میدهیم که گاهی طغیان برخی افراد قدری زیاد شده که این را هم اظهار کرده اند که اگر راست میگویی به خدایت بگو که چنین چیزی را ابراز کند، خوب خدای متعال مهلت میدهد و بعد که ظرفیت او تمام میشد پیام میآمد که اگر ملائکه بیایند کار را تمام میکنند، اینقدر شما تقاضای تمام شدن کار را نکنید و خیال نکنید که قضیه شوخی است.
ب- معنای باطنی و عمیق تر
معنای دوم میتواند خلاف این معنا باشد که خدای متعال آن کسانی را که از درگاه الهی فرار کرده اند را طلب میکند و میخواند و آنها را در آغوش میگیرد و با لطافت از آنها دعوت به رجوع میکند « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحا» ؛ « وَ أَنيبُوا إِلى رَبِّكُمْ » این دعوتها برای کسانی است که به گونه ای از حکومت الهی فرار کرده اند و میخواهند به التزام به دین و حاکمیت خدای متعال تن ندهد، خدای متعال هم جنبه جمالی دارد و هم جنبه جلالی دارد، جنبه جمالی او جذب کننده است و افراد را به سوی خودش میخواند وجنبه جلالی آن دفع میکند، خداوند جنبه جلالی را عمدتاً در مرحله دوم بروز میدهد.
نَكَالِ الظَّالِمِينَ
حق متعال ستمگران را به کیفر و به نابودی میرساند، عرض کردیم در رابطه با اولیاء الهی چنین اوصافی ظهور میکند، چرا که اولیاء الهی وسائط فیض الهی هستند، آن کسانی را که برای جذب به سوی حق زمینه ای دارند دعوت میکند که میگوییم :« السَّلَامُ عَلَى الدُّعَاةِ إِلَى اللَّهِ وَ الْأَدِلَّاءِ عَلَى مَرْضَاةِ اللَّه » اما کسانی که این زمینه را از دست داده اند و میخواهند به سمت سقوط بروند، راه برای آنها باز است. این رفتن به سوی سقوط که عرض کردیم خدای متعال مستقلاً بصورت مجازاتی ظهور میدهد بواسطه وسائط فیض خدای متعال است و در زیارت جامعه کبیره میخوانیم « وَ الذَّادَةِ الْحُمَاة» یکی از معانی «وَ الذَّادَةِ» مانع است، مانع حرکت به سمت هدایت کسانی میشود که نمی خواهند هدایت پیدا کنند، که این مانعیت مجازاتی است برای ایشان، «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقين» ؟ پس هنگامى كه [ از حق ] منحرف شدند ، خدا هم دلهايشان را [ از پذيرفتن هدايت ] منحرف كرد ، و خدا مردم بدكار و نافرمان را هدايت نمىكند.
باید متوجه شؤون ربوبیت حق تعالی باشیم که این شؤون از طریق وسائط ظهور میکند و اینها نکات ولایی و توحیدی است که باید به آنها توجه داشته باشیم، لذا وقتی فرعون در مرحله آخر قرار گرفت که دیگر امیدی برای هدایت او نبود، چه بسا از ناحیه جبرئیل آمده که چیزی هم به دهان او ریخته شد که دیگر صدای او در نیاید چرا که او خودش را از بین برد و خدا هم تا حدی افراد را حفظ میکند «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظين» اما گر کسی این حفظ را نخواهد و دست رد به حفظ خدا بزند گفته میشود خدای متعال او را به خودش واگذار کرده است، آثار واگذاری به خود بر او مترتب میشود نه اینکه خداوند سرپرستی او را رها میکند خداوند به مقتضای ولی مطلق بودنش سرپرست تکوینی همه موجودات است بلکه سرپرستی خاص خودش را رها میکند لذا عده ای به اختیار خودشان سرپرستی شیطان را انتخاب میکنند، این سرپرستی تا حدودی مؤثر است اما اینطور نیست که همیشه مؤثر باشد یک وقتی میرسد که شیطان این سرپرستی را نفی میکند که اینجا دیگر خیلی بدبختی است « وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطان» در روز قیامت به پیروانش می گوید:« إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي فَلا تَلُومُوني وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليم» و شيطان [ در قيامت ] هنگامى كه كار [ محاسبه بندگان ] پايان يافته [ به پيروانش ] مىگويد : يقيناً خدا [ نسبت به برپايى قيامت ، حساب بندگان ، پاداش و عذاب ] به شما وعده حق داد ، و من به شما وعده دادم [اگر از من اطاعت كنيد و دست از دين برداريد به زندگى دلخواه مىرسيد ولى مىبينيد كه وعده خدا تحقّق يافت ] و [ من ] در وعدهام نسبت به شما وفا نكردم ، مرا بر شما هيچ تسلّطى نبود ، فقط شما را دعوت كردم [ به دعوتى باطل و بىپايه ] و شما هم [ بدون انديشه و دقت دعوتم را ] پذيرفتيد ، پس سرزنشم نكنيد ، بلكه خود را سرزنش كنيد ، نه من فريادرس شمايم ، و نه شما فريادرس من ، بىترديد من نسبت به شركورزى شما كه در دنيا درباره من داشتيد [ كه اطاعت از من را همچون اطاعت خدا قرار داديد ] بيزارم ؛ يقيناً براى ستمكاران عذابى دردناك است .
به هر حال تحت ولایت شیطان رفتن یعنی مطیع و زیر دست او شدن و هر چه او گفت عمل کردن چنین کسی مانند خود شیطان به خودش واگذار میشود و به او گفته میشود برو هر کاری میخواهی بکن، همانطور که به شیطان هم همین را فرمود، اما هنوز هم بصورت تکوینی از تحت سلطه خدا خارج نیست.
صَرِيخِ الْمُسْتَصْرِخِينَ
خدای متعال دستگیر فریاد کنان و فریاد خواهان است، به فریاد آنها میرسد، این یکی از مسائلی است که هم به ما ترغیب میکنند که نسبت به خدای متعال حالت مستصرخین را داشته باشیم تا خدای متعال از انسان دستگیری کند، انسان در هر مرتبه ای چه نسبت به امور مادیش و چه نسبت به امور معنویش اگر حالت دستگیری داشته باشد و از کسی دستگیری کند، قطعاً خدای متعال از او دستگیری میکند، چه وقت باید این حالت برای انسان پیدا بشود؟ آن وقتی که باطناً و قلباً از اسباب ببرد، نه اینکه به سراغ اسباب نرود، آنطور که وظیفه ظاهری است باید دنبال اسباب برویم اما اسباب را مؤثر مستقل در رسیدن به نیازمندیهایمان ندانیم، درک این مطلب هم مهم است، لذا دستگیری ما خیلی آشکار نیست به جهت اینکه غفلتهایی در روابط دنیایی و اجتماعی ما آشکار میشود، گاهی انسان در مسائل بسیار مهم از اسباب میبرد که خیلی چشمگیر است، اما این دید محدود است، انسان را در مشکلات مختلف قرار میدهند گاهی ناراحتی سبکی است اما انسان هر کاری میکند میبیند گره باز نمی شود با خودش میگوید : این کار خیلی سبک است اما چرا رفع نمی شود؟ این به این دلیل است که حالت طلب بیرون آمدن از آن مشکل برای انسان پیش نیامده است و انسان به اسباب دل بسته است از طرف دیگر گاهی کار بسیار مشکل است اما برای آن شخص چون دل به آن اسباب نبسته است کار آسان است و در بحرانهایی مختلف که برای پیامبر اکرم(ص) و مؤمنین خاص پیدا میشد اینها منتظر نصرت الهی بودند « حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّه » بعد عنایت الهی شامل حال آنها میشد شامل حال هر کسی که در آن حالت بود نه اینکه شامل حال همه بشود، کسانی که در جنگ احد فرار کردند اینها اصلاً حال التجاء نداشتند اما پیامبر بزرگ اسلام با اینکه زمینههای شکست اولیه از خود مسلمین شروع شد اما چون حالت التجاء واقعی بود خدای متعال از آنها دستگیری کرد، به هر حال به ما میفرمایند ما باید در روابط گوناگونمان حالت اضطرار پیدا کنیم تا به نتیجه برسیم.
و این حال اضطرار با درکهای خاص نسبت به خدای متعال و موجودات پیدا میشود و خودمان درکهای نسبت به خودمان داریم که ما نوعاً نسبت به خودمان اینطور توجه داریم که فعال ما یشاء هستیم، عالم به همه چیز هستیم، هر چه را که بخواهیم میشود، البته از جهتی باید همت انسان بالا باشد و اینها با هم منافات ندارند انسان باید بخواهد اما خودش را در برآورده شدن خواسته اش مستقل نداند و افراط و تفریط نکند لذا فرموده اند « الْمَرْءُ بِهِمَّتِهِ.» انسان است و همتش، استقامت که گفتند به همین دلیل است که عزم انسان در مسیر حق محکم باشد و عزم را هم از ما خواستند، لذا میفرماید:« فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلين» و توکل بدون عزم و عزم بدون توکل هیچکدام کارساز نیست.
مَوْضِعِ حَاجَاتِ الطَّالِبِينَ مُعْتَمَدِ الْمُؤْمِنِين
خدای متعال جایگاه برطرف کردن نیاز طلب کنندگان است، و تکیه گاه مؤمنین است، اینها بیانگر این مطلب است که روح ایمان در وجود ما تقویت بشود و به مقتضای ایمانمان حرکت کنیم، ایمان ما تقویت بشود و به حقیقت برسد، انسان با نیاز آفریده شده است و فطرتاً به طرف رفع نیاز هم حرکت میکند، و دست نیاز به سوی موجوات هم دراز میکند اینها سه امر فطری است اما یک امر فطری بالاتری باید بر این امور حاکم بشود و آن اینکه انسان توجه داشته باشد که نیازش به سوی آن بی نیاز مطلق است، و آن بی نیاز مطلق حقیقتاً مستقلاً رفع نیاز میکند اما این رفع نیاز از طریق این اسباب است، و اینکه جایگاه اسباب را هم که خداوند مقرر کرده است محفوظ باشد باید این دیدگاه را هم داشته باشیم که انسان از اسباب هم تشکر کند، ما همیشه باید این دیدگاه میانه و دیدگاه امر بین الامرین را در نظام اعتقادی و تربیتی داشته باشیم، لذا فرموده اند: خدای متعال به بنده ای میفرماید چرا از فلان بنده ام تشکر نکردی؟ او به حق تعالی عرض میکند خدایا از تو تشکر کردم، حق تعالی میفرماید: خیر ؛ چون از بنده ام تشکر نکردی از من تشکر نکرده ای به هر حال این وسیله ای بوده است که به تو کمالی رسانده است به همین مقدار محدود از او تشکر کن اما نباید تشکر تو نامحدود باشد از این طرف اگر انسان خدا را نبیند تفریط است و از آن طرف که اسباب را نبیند افراط است.
روایات و نکات توحیدی و تربیتی
در روایت است که خدای متعال از بنده ای شکایت میکند که چرا وقتی من بیمار شدم به عیادت من نیامدی عرض میکند پروردگارا تو که مریض نمی شوی؟ خطاب میکند بنده مؤمن من مریض شد و تو به عیادت او نرفتی، عیادت او عیادت من است. ببینید نکات توحیدی و تربیتی را چقدر لطیف بیان میکنند که انسان را موحدانه تربیت میکنند به هر حال اینکه گفته میشود که خدای متعال به جهت اینکه جایگاه نیاز نیازمندان است ستایش مطلق دارد، به این معنا نیست که انسان از اسبابی که پدر و مادر یا معلم یا کسی که با او مرتبط است و حاکم دینی و امثال اینها تشکر نکند و آنان را ستایش نکند، سیره اهلبیت(ع) این بود و در گفتار هم این معارف را به ما فرموده اند، امام صادق(ع) در کنار خانه خدا نشسته بود که شخصی خدمت ایشان رسید و از آن حضرت چیزی طلب کرد، بعد از اینکه حضرت چیزی به او دادند، او خدای متعال را ستایش کرد، دومرتبه حضرت به او چیزی داد، برای بار سوم خود حضرت را ستایش کرد، حضرت فرمود: اگر خدا را ستایش میکرد همینطور همه چیزم را به او میدادم، این کار برای این بود که توجه توحیدی از بین نرود و البته داشتن چنین حالتی بیانگر قناعت انسان است که به او داده میشود « لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ » برخی افراد که حالت قناعت نداشتند محروم میشدند در مجلسی دیگر سائلی آمد و حضرت مشغول خوردن انگور بودند، سائل گفت از اینها نمی خواهم، پول میخواست، حضرت فرمودند: همین چیزی است که داریم و خوردند، شخص پیشمان شد و برگشت و از انگورها طلب کرد، حضرت فرمودند: تمام شد، اینها نکات تربیتی است و ما خیلی باید دقت داشته باشیم همه ما باید به چیزی که به آن میرسیم قانع باشیم و خدای متعال را شکر کنیم و خدای متعال بیشتر به ما خواهد داد خدای متعال به برکت قرآن و سنت و انوار مقدسه اهلبیت عصمت وطهارت(ع) برکات گوناگونش را بر این دلها و جانها نازل بفرماید.
پی نوشت ها: